به جرم عشق دستامو نبندین به قلب بیقرار من نخندین
کدوم دیوونه ای میخواد بسوزه که تن پوشی ز رسوایی بدوزه
شما ای اختران نقره ای رنگ زبان شاقه دان ظلم و نیرنگ
نگاهم میکنید از طاق آبی تماشایی آیا این دل تنگ
به جرم عشق دستامو نبندین به قلب بیقرار من نخندین
چگونه بگذرم از دیدن یار ز لذت های شور انگیز دیدار
مگه این حس داغ شعله پرور دلی رو جز دل من داده آزار
مگه از عشق مردن هم گناهه چه تقدیری که مثل غم سیاهه
چرا بر آشنا با زهر خندی به طعنه میگه عمر من تباهه
به جرم عشق دستامو نبندین به قلب بیقرار من نخندین