از اون رفته سفر من بی خبر نامه ای داشتم بعد سالها
توی تاریکی و ظلمت شب مهتابی داشتم بعد سالها
دیدن خط قشنگش به چشم تشنم سرابه
تو باور نمیکنی که کی بیداره یا کی خوابه
نوشته بس پشیمونه که رفته ندیده مثل من هرجا رو گشته
نکنه دوباره بشکنی دلمو خدا نکنه نپرسی حال و احوالمو عزیزم
نپرسیده که بعد رفتنش چه ها کشیدم چقدر زخم زبون از هر کس و ناکس شنیدم
حالا دوره غم دیگه گذشته جهنم اگه بود حالا بهشته
نکنه دوباره بشکنی دلمو خدا نکنه نپرسی حال و احوالمو عزیزم
براش با دست لرزونم نوشتم که چشم به راه سر راهش نشستم
کیا گفتن که عمر همین یه باره میده عشقش بهم عمر دوباره
نگو که عمر فقط همین یه باره میاره از سفر عمر دوباره
نکنه دوباره بشکنی دلم رو خدا نکنه نپرسی حال و احوالم رو عزیزم