سرو سمن برین من دست من است تو دامنت
دل شده پای بست تو فتنه چشم مست تو
تا چه کشم ز دست تو دست من است تو دامنت
ای بت نازنین من دست من است تو دامنت
سرو سمن برین من دست من است تو دامنت
کس نبود به جای تو جمله جهان برای تو
چرم کشم جفای تو دست من است تو دامنت
یار ستم پرست من چرم کنی شکست من
دامن توست تو دست من دست من است تو دامنت
دل شده پای بست تو فتنه چشم مست تو
تا چه کشم ز دست تو دست من است تو دامنت
گر بزنی به خنجرم جز ره عشق نسپرم
گر برود در این سرم دست من است تو دامنت
عهد مرا شکسته ای با دگری نشسته ای
جان و دلم به خسته ای دست من است تو دامنت
شمع من است روی تو عمر من است روی تو
جان من است موی تو دست من است تو دامنت
شمس جلال من تویی سایه به سایه من تویی
حال من تویی دست من است تو دامنت